من عابری گم گشته ام در جاده ی مه آلودی که برایم ساختی
هرچه می دوم تا به تو نزدیک تر شوم اما...دورتر می شوم.
کی خواهم رسید؟!!
کی این جاده ی ناتمام به دست تو تمام می گردد.جای ردپاهایت در این جاده گل عشق می روید.نمی دانم!
نمی دانم که باید گل بچینم یابه تو برسم...
پاهایم تاول زده ازطی کردن این جاده.اما...
نمی ایستم باز
درمیان باغی که ازجای پایت ساخته شده رد می شوم تا به توبرسم
احساس شعف وشادمانی دارم
همین برایم کا فی است..
درد را احساس نخواهم کرد